در رهِ کج پام چرا دادهای؟
در چَهِ لج جام چرا دادهای؟
شادیِ آن وصل گرفتی که هیچ
این همه غمهام چرا دادهای؟
جز زِ تو از هرچه که در عالم است
وحشت و پروام چرا دادهای؟
طاقت و نیرو که ندادی مرا
همتِ بالام چرا دادهای؟
من که به هر سازِ تو رقصیدهام
«تنبک» و «کرنا»م چرا دادهای؟
زادهیِ آدم همه مخلوقِ توست
«گیوه» و «چوقا»م چرا دادهای؟
صوتِ خوش و گوشِ بدهکار کو؟
طبعِ شکرخام چرا دادهای؟
زآنچه ندادی گله و شِکوِه نیست
این همه اهدام چرا دادهای؟
بنده که باشد که بگوید سخن؟
رخصتِ نجوام چرا دادهای؟
دردِ دلی از دلِ کیهانِ لال
جست که غوغام چرا دادهای؟
محمد امین خسروی دهدزی (کیهان) - 1398.01.19
درباره این سایت